ادبیات

بیوگرافی بهمن بیگی ومادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران

دانلودفایل پاورپوینت PowerPoint داستان ها ونکات طلایی برای شروع کلاس درس بیوگرافی بهمن بیگی ومادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران برای معلم هایی که می خواهند کلاسی متفاوت خلق کنند نسخه قابل ویرایش دی ماه 1402 تعداد صفحات :38
38 تعداد صفحات
فرمت
1.1 مگابایت حجم فایل
49,000 تومان قیمت فایل
فایل با عنوان بیوگرافی بهمن بیگی ومادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران با تعداد 38 صفحه در دسته بندی ادبیات با حجم 1.1 مگابایت و قیمت 49000 تومان و فرمت فایل با توضیحات مختصر دانلودفایل پاورپوینت PowerPoint داستان ها ونکات طلایی برای شروع کلاس درس بیوگرافی بهمن بیگی ومادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران برای معلم هایی که می خواهند کلاسی متفاوت خلق کنند نسخه قابل ویرایش دی ماه 1402 تعداد صفحات :38 ...و عنوان انگلیسی Biography of Bahman Beigi and Mother from the living perspective of the memory of Professor Mohammad Bahman Beigi, the pioneer of nomadic education in Iran را می توانید هم اکنون دانلود و استفاده نمایید
بیوگرافی بهمن بیگی ومادر از نگاه زنده یاد  استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران

توضیحات فایل:

مادر از نگاه زنده یاد  استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران

 

به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس

در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر

و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد

مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار

دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!

یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»

دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود

دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.

 

به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند

به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت

به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند

به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند

 

به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود

حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند

 

در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.

اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند

به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم.

 

 

به یاد مادرانی که بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.

به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند

 

 

 

به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.

به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند

به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما

 

به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند

به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.

 

 

 

 

 

 

محمد بهمن بیگی

 

ایل من بخارای من

تعداد  38  اسلاید  وفایل پاورپوینت در حالت به صورت فشرده در قالب   winzipقابل دانلود می باشد.

فایل پاورپوینت است با برنامه آفیس باز می شود

مادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس … در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر… و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد… مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار… دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»! یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید» دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود… دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر. به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود… حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید. اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم. به یاد مادرانی که بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند. به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند… به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند. به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند… به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما… به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند. محمد بهمن بیگی ایل من بخارای من
ادبیات
مادر از نگاه زنده یاد  استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران

30,000 تومان

مادر از نگاه زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی بنبان گذار آموزش عشایر در ایران

تعداد صفحات: 20

فرمت:

حجم فایل: 903 کیلوبایت


پروداک فایل

تسهیل در دسترسی به فایل مورد نظر در فروشگاه های فایل دارای نماد اعتماد الکترونیکی

جستجو و دریافت سریع هر نوع فایل شامل: دانشگاهی: مقاله، تحقیق، گزارش کارآموزی، بررسی، نظری، مبانی نظری آموزشی و تدریسی: پاورپوینت، فایل، پروژه، درس‌نامه، طرح درس روزانه، درس پژوهی، یادگیری، آموزش، معلم، دانش‌آموزان، سناریوی آموزشی، بک‌آپ کودک. فناوری و دیجیتال: دانلود، بک‌آپ، ppt، اتوکد، قابل ویرایش، حسابداری، سامسونگ دیجیتال، pdf. روان‌شناسی و علوم تربیتی: پاورپوینت، طرح درس نویسی هنری و طراحی: معماری، عکاسی، وکتور، طراحی سایر: تم تولد، بک‌آپ تولد، ابتدایی، خرید دانلود رایگان، اصول، کورل، بک‌آپ آتلیه پروداک فایل